زیر بارون | ||
|
هرگز نفهمیدم فراموش کردن درد داشت یا فراموش شدن به هر حال دارم فراموش میکنم فراموش شدنم را موضوعات مرتبط: برچسبها:
یاد سهراب بخیر آن سپهری که تا لحظه خاموشی گفت تو مرا یاد کنی یا نکنی،باورت گر بشود یا نشود،حرفی نیست...اما نفسم می گیرد در هوایی که نفس های تو نیست موضوعات مرتبط: برچسبها:
آنقدر دلتنگم که دلم می خواهد که نباشم که بمیرم بروم در دلم دردی هست در گلویم بغضی که دلم می خواهد تا بگویم و ببارم اشکی شاید این غم شاید این بغض کم شود . . . شاید موضوعات مرتبط: برچسبها:
روزگارم زرد است مثل پاییزم آسمانی دارم که در آن سرخ به اندازه دل، خونین است و اتاقی که درآن پنجره ها خاموشند پلکهاشان بسته است نیست نوری که تلنگر بزند بر شیشه زندگی در گذر است وهوا رنگ به رنگ هرکجا می نگرم گل حسرت ز زمین می روید دلم از سنگی این کوه به تنگ آمده است وهم از غربت ماه خوش بحال سهراب سیب را می فهمید واژه ها را می شست چترها را می بست زیر باران می رفت موضوعات مرتبط: برچسبها:
شبی از پشت یک تنهایی نمناک و بارانی ترا با لهجه ی گل های نیلوفر صدا کردم تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم
ادامه مطلب موضوعات مرتبط: برچسبها: ادامه مطلب
کاش همان لحظه که تقدیم تو شد هستیه من ، می سپردم که مواظب باشی ، جنس این جام بلور است پرازعشق و غرور، مبادا بازیچه شود میشکند موضوعات مرتبط: برچسبها:
بعد تو تموم دل خوشی من همینه که غروبا پشت پنجره بشینم خیره بشم به خلوت دلگیر کوچه تو خیالم خودمو با تو ببینم موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |