زیر بارون | ||
|
شمع ها به آرامی می سوختند.فضا به قدری آرام بود که می توانستی نجواهای آنها را بشنوی،اولی گفت: من صلح هستم،با این وجود هیچ کس نمی تواند مرا برای همیشه روشن نگه دارد.من معتقدم که از بین می روم... پس از آن،شعله اش،کم،کم و کمتر شد و از بین رفت... دومی گفت:من ایمان هستم،با این وجود من هم به ناچار مدت زیادی روشن نمی مانم،بنابر این معلوم نیست که تا کی روشن باشم...وقتی که صحبتش تمام شد،نسیم ملایمی بر آن وزید و شعله اش را خاموش کرد. شمع سوم با ناراحتی گفت:من عشق هستم و آنقدر قدرت ندارم که روشن بمانم،مردم مرا کنار می گذارند و اهمیت مرا درک نمی کنند،آنها حتی عشق ورزیدن به نزدیک ترین کسانشان را هم فراموش می کنند...و کمی بعد،آن هم خاموش شد. ناگهان جوانی وارد اتاق شد و شمع های خاموش را دید و گفت:چرا خاموش شده اید؟قرار بود که شما تا ابد روشن بمانید! و با گفتن این جمله اندوهگین شد و اشک ریخت. شمع چهارم گفت:غمگین نباش،تا زمانی که من روشن هستم،می توانم شمع های دیگر را دوباره روشن کنم،من امید هستم. جوان با چشمانی که از شوق برق می زد،شمع امید را برداشت و شمع های دیگر را روشن کرد.
موضوعات مرتبط: برچسبها:
درفصل تگرگ عاشقت می مانم باریزش برگ عاشقت می مانم هر چند تبربه ریشه ام می کوبی تا لحظه ی مرگ عاشقت می مانم موضوعات مرتبط: برچسبها:
همچنان لحظه های سرد تنهایی می گذرد اما هنوز باور ندارم که تنهایم همچنان عمر می گذرد ولی هنوز باور ندارم،که در این دو روز دنیا دو روز آن پر از غم است همچنان زندگی ساز خودش را می زند،ولی سرنوشت با آن ساز نمی رقصد همچنان در حسرت بهار نشسته ام،اما نمی دانم که خزانی زیباتر از بهار را پشت سر گذاشتم این دل لحظه به لحظه بهانه هایش را بیشتر می کند،اما نمی داند حتی این بهانه ها نیز دیگر به او یاری نمی کند همچنان این لحظه های نفس گیر زندگی را می گذرانم اما هنوز باور ندارم که دیگر هیچ امیدی در قلبم نیست امید من دیروز بود که گذشت،امید من فرداست که از فردا نیز ناامیدم دیروز هر چه بود گذشت،اما هر چه پیش خواهد آمد دیگر نخواهد گذشت ودر دلم باقی خواهد ماند همچنان از نگاه گل پژمرده در گلدان خشک می فهمم که پرپرم همچنان از آواز بی صدای پرنده در قفس می فهمم که من نیز در قفسی به بزرگی دنیا اسیرم همچنان از سکوت سرد شبانه می فهمم که آسمان بی مهتاب است وامشب نیز شب دلگیریست موضوعات مرتبط: برچسبها:
آنقدر من را سرد کرد از خودش از عشق،که حالا به جای دل بستن،یخ بستم آهای روی احساسم پا نگذارید لیز میخورید... موضوعات مرتبط: برچسبها:
رفتن آغاز ویرانیست حرفش را نزن ابتدای یک پریشانیست حرفش را نزن گفته بودی چشم بردارم من از چشمان تو چشم هایم بی تو بارانیست حرفش را نزن آرزو داری که دیگر برنگردم پیش تو راهمان با اینکه طولانیست حرفش را نزن دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار آسانیست حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد ما را بشکنی این شکستن نا مسلمانیست حرفش را نزن حرف رفتن می زنی وقتی که محتاج توام رفتنت آغاز ویرانیست حرفش را نزن موضوعات مرتبط: برچسبها:
یه وقتایی یه جاهایی آدم از زندگیش سیره می خواد از غصه ها دورشه ولی پاهاش به زنجیره یه وقتایی آدم یک جا دلش می گیره از دنیا فریب پشت هر لبخند دروغه مهربونی ها کسی محرم نبود با من نه هم غصه نه یک همدم همه زخم زبوناشون یه دردی شد روی دردم دیگه از آدما خسته ام دیگه نای شکستن نیست گلایه کاربیهودست کسی هم غصه با من نیست به هر کس اعتمادم رو سپردم دشمنی دیدم که حتی از تن و سایم مثه بیگانه ترسیدم موضوعات مرتبط: برچسبها:
بزرگ شده ام حالا دست هایم به ماه می رسد آن را بر می دارم، وقتی که تو در آسمان من هستی . . . به پرواز کبوترها به تقدیر من و فردا به خاموشی احساسم به مرگ تلخ این رویا قسم در باور شعرم،همیشه اسم تو باقی است همین که بینمت از دور،برای دیده ام کافی است موضوعات مرتبط: برچسبها:
من تو را دوست دارم تو دیگری را دیگری مرا و چنین است که ما تنهاییم این رنج است و زندگی یعنی این موضوعات مرتبط: برچسبها: نمیدانم آسمان چگونه است و زمین چه سان که در هر چه مینگرم تو را میبینم،نمیدانم به چه می اندیشم که روز هست خود را از یاد برده ام،تنها چیزی که میدانم این است که هر چه دورتر میروی یادت نزدیک تر میآید و هر چه کمتر تو را میبینم نقشت بیشتر در دلم مینشیند!
موضوعات مرتبط: برچسبها:
تو در آنجا به لب پنجره می اندیشی به بزرگی غرور و من اینجا به لبم جام شراب مثل تنهایی تنها شده ام می کشی پرده و بی پرده سخن می گویی ودر اینجا همه هستی من جام شراب واز این درد بزرگ هیچ پیمانه گرمی ندهد تسکینم بر لب پنجره آی که همه شادی فردا به دلم می شکند موضوعات مرتبط: برچسبها:
دیشب وقتی چشمهایم رو روی هم گذاشتم تصویر تو در ذهنم نقش بست اما تاربود درست نمیدیدم دیشب دلم برات تنگ شده بود دلم همیشه برات تنگه از اولشم تنگ بود حتی وقتی که کنارم بودی و دستات تو دستم بود همیشه ازم دور بودی همیشه دیشب گوشه چشام به یادت تر شد دیشب دلم یه سوزش عجیبی داشت دیشب دلم هواتو کرده بود دیشب اما تو نبودی تو کنارم نبودی حتی توی خیالم هم درست نمی دیدمت دیشب شب بدی بود موضوعات مرتبط: برچسبها: |
|
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |